سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به یکى از یاران خود فرمود هنگامى که او از بیمارى شکوه نمود . ] خدا آنچه را از آن شکایت دارى موجب کاستن گناهانت گرداند ، چه در بیمارى مزدى نیست ، لیکن گناهان را مى‏کاهد و مى‏پیراید چون پیراستن برگ درختان ، و مزد درگفتارست به زبان ، و کردار با گامها و دستان ، و خداى سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک بنده هر بنده را که خواهد به بهشت درآورد . [ و مى‏گویم ، امام علیه السّلام راست گفت که در بیمارى مزد نیست ، چه بیمارى از جمله چیزهاست که آن را عوض است نه مزد چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتى است که از جانب خدا بر بنده آید ، چون دردها و بیماریها و مانند آن ، و مزد و پاداش در مقابل کارى است که بنده کند ، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأى رساى او اقتضا کند آن را بیان فرمود . ] [نهج البلاغه]

شهید وشهادت

 
 
اتل متل یه بازی(پنج شنبه 89 فروردین 12 ساعت 8:4 عصر )
اتل‌ متل‌ یه‌ بازی‌
بازی‌ای‌ بچه‌گونه‌
از آقا جون‌ نشسته‌
تا کوچولوی‌ خونه‌

اول‌ عمونشسته‌
بعد زن‌ عمو فریده‌
بعد مامان‌ و آقاجون‌
بعد بابا و سعیده‌

مامان‌ بزرگ‌ کنارش‌
بعد عمه‌ جون‌ خجسته‌
بعد هم‌ شوهر عمه‌ که‌
سوخته‌ کنار نشسته‌

همین‌ طوری‌ که‌ می‌خوند
رسید به‌ پای‌ باباش‌
با دست‌ روی‌ پاهاش‌ زد
تِقّی‌ صدا داد پاهاش‌

یه‌ دفعه‌ رنگش‌ پرید
پای‌ بابا رو ناز کرد
نذاشت‌ که‌ ورچیده‌ شه‌
پای‌ اونو دراز کرد

بعد دوباره‌ شروع‌ کرد
اتل‌ متل‌ روخوندش‌
با کلّی‌ داد و بیداد
آقا جونم‌ سوزوندش‌

دوباره‌ توی‌ بازی‌
قرعه‌ به‌ بابا افتاد
نذاشت‌ بابا بسوزه‌
با کلی‌ داد و فریاد

بازی‌ کرد و دوباره‌
به‌ پای‌ بابا رسید
چشماشو بست‌ و رد شد
انگار پاهارو ندید

مامان‌ جونم‌ سوزوندش‌
عمه‌ رو بیرون‌ انداخت‌
با قهر و با جرزنی‌
کار عمو رو هم‌ ساخت‌

زن‌ عمو هم‌ بیرون‌ رفت‌
مامان‌ بزرگش‌ هم‌ سوخت‌
اون‌ وقت‌ بابا رو بوسید
چشماشو به‌ پاهاش‌ دوخت‌

بعد از خودش‌ شروع‌ کرد
اتل‌ متل‌ رو خوندش‌
ولی‌ بازم‌ آخرش‌
بدجورکی‌ چزوندش‌

نمی‌تونست‌ بخونه‌
سعیده‌ آچین‌ واچین‌
پای‌ بابا ورچیده‌اس‌
تو جنگ‌ رفته‌ روی‌ مین‌

یکدفعه‌ بغضش‌ گرفت‌
گفت‌ : تو اتل‌ متل‌هام‌
بابا دیگه‌ بازی‌ نیست‌
تا که‌ نسوزه‌ بابام‌

پاهای‌ مصنوعی‌ رو
برد با خودش‌ تو اتاق‌
محکم‌ درو بهم‌ زد
چشماشو دوختش‌ به‌ طاق‌

امشب‌ حال‌ سعیده‌
خیلی‌ خیلی‌ خرابه‌
بازم‌ با بغض‌ و گریه‌
میخواد بره‌ بخوابه‌

دیگه‌ می‌خواد وقت‌ خواب‌
سعیده‌ عادت‌ کنه‌
جای‌ متکّا روی‌ِ
پااستراحت‌ کنه‌

ولی‌ یه‌ روز می‌فهمه‌
بابا همیشه‌ برده‌
پای‌ بابا تو جبهه‌
شهید شده‌، نمرده‌






بازدیدهای امروز: 10  بازدید

بازدیدهای دیروز:71  بازدید

مجموع بازدیدها: 174590  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «